ما فکر میکردیم همین که زمستان برف در دلش آب شود دوباره ذوقِ سبز شدن به ریشه هایمان میدود دلخوش بودیم به شکوفه های بهار نارنج و نوازش باد روی گیسِ "بیدِ لیلی" ها به بوی باغچه،بوی حوض راستی چی شد!؟ مگه قرار نبود بگیم به سلامتی بارون تا شکوفه گیلاسیامون، به شکفتن برن نترسن از تشنگی و خمارمستیِ سرشب مگه قرار نبود انگشتامونو قلاب کنیم تا تموم چالوس و متل قو فقط یه عکس ماتِ حسود بشن که دوتا انگشتر روو اعصابشون تِق تِق میکنه مگه قرار نبود تو یه قدم جلوتر بدوی رو نبود ,قرار نبود منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سرای غزل لیزینگ خودرو کهکشانی ها وبلاگ شخصی ابوالقاسم کریمی به نام خداوند نیکی آفرین گروه شیطان ستیزی درمانی برنامه نویسی مدرسه آنلاین